یک پاراگراف

گاه نوشته های من

یاد یک دوست قدیمی آقای مهندس(شاید الان دکتر هادربادی) و قطعات شعر های زیبایش

سید فخرالدین افضلی سه شنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۸۶، 11:28
امروز قطعه شعر زیبائی دیدم. این قطعات ادبی در مسیجها و مسنجرها رد و بدل می شود و وقتی مسنجر سایت رو چک می کردم این قطعه زیبا من را به یاد دوست قدیمی و عزیزم که مدتی است از او بی خبرم یعنی مهندس یا دکتر "هادربادی" عزیز از نهبندان انداخت.
از دوستان دیگر هم که پرسیدم یکبار کسی گفت انگار دکترا می خواند بهرحال اگر کسی از او اطلاعی دارد به من بگوید چون دلم خیلی برایش تنگ شده است.
"غلامرضا" توبره ای از اشعار بسیار جالب داشت. آنقدر جالب و لوطی وار که بعضی اوقات آنها را در تقویم می نوشتم . و یکبار هم از خودش خواستم اینکار را انجام دهد.
این هم آن شعری که من را به یاد "غلامرضا" انداخت. (ارسال شده توسط sky...)

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند قاب عکس توست اما شیشه ی عمر من است
بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
Google


در اين سايت
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
بیوگرافی
محیط زیست، منابع طبیعی، خاک (دکتری تخصصی)، هیئت علمی دانشگاه شیراز
دارای مدرک مشاور حرفه ای کسب و کار(اقتصادی و سرمایه گذاری)،منتورینگ استارتاپ، دارای مدرک و سابقه اجرائی-تحقیقاتی و مربی پدافند غیر عامل،  HSE

مشاهده نحوه تماس و تازه های اینستاگرام، لینکداین و ... در لینک زیر:
https://zil.ink/drafzali.s.f
آخرین نوشته‌ها