یک پاراگراف

گاه نوشته های من

نقل یک مصاحبه خواندنی از دکتر "آهنگ کوثر"

سید فخرالدین افضلی سه شنبه بیست و چهارم دی ۱۳۸۷، 11:10
مصاحبه های زیادی با افراد برجسته علمی منتشر شده و خواهد شد ولی مصاحبه ای که در روزنامه ایران خواندم علیرغم کهنگی زمانی اما از آن حرفهائی است که کهنگی ندارد! بنابراین آن را در اینجا مجدداً نقل می کنم.  گفت وگو با دكتر «آهنگ كوثر» محقق طرحهاي جهاني آبخيزداري ، آبخوان داري و مهار سيلابها پس از مدتي بي خبري
وقتي نفسي در هوا نمي پيچد
• بايد رفت. من هم فكر كرده ام به مرگ، به رفتن. همه اينها را مرور كرده ام، كوه، دشت، آبخيز و سيلاب. ذرات ما بايد جهاني ديگر را بسازند.
مثلاً مقدمه
به شيراز كه رسيديم، نشاني پيرمرد را سراغ كردم. گفتند اگر مثل هميشه در ميان سيلابها و بيابانهاي سيل خيز نباشد، احتمالاً در دفتر كارش، به مطالعه مشغول است. پيرمرد كيست؟ دكتر «آهنگ كوثر» محققي در ميان سيلابهايي كه گاه زمين را سيراب مي كنند و گاه، زندگي و داروندار كشاورزان را آوار.او را از گذشته هاي دور، همه عاشقان طبيعت مي شناسند. اين چهره جهاني به واسطه طرحهاي بسيار بديع خود در آبخيزداري و مهار سيلابها، تاكنون موفقيتهاي بسياري كسب كرده است.
او اما اكنون خسته و فرتوت در كنج اتاق كارش نشسته و روزگار را خط شماره مي كند تا به قول خودش عمري بگذرد و نفسي بالا رود.دكترمي گويد به زودي كتابي از او با نام «مقدمه اي بر مهار سيلابها و بهره وري بهينه از آنها» روانه بازار نشر مي شود و در عين حال نسخه اي از آن آماده ارسال به يونسكو و سازمان ملل خواهد شد تا در صورت موافقت و مقبول واقع شدن شيوه هاي اجرايي، طرح مذكور به تبادل نظر گذاشته شود.
044037.jpg
* هيچ مي دانيد كه تركيب و واژه هاي اسم و فاميلتان نه تنها براي من خبرنگار بلكه براي تعداد زيادي ازمردم جالب توجه است!
** نه ، اينقدر كه شما مي گويي، نمي دانستم. خب، اسم است ديگر. مثلا ً اسم خودت چه وجه تسميه اي دارد؟
* پدربزرگ من در يكي از شهرستانهاي گيلان نجار حرفه اي بود. آن زمان يك رنده نجاري وجود داشت كه صداي خوشي داشت، تركيب نام و صوت خوش رنده شد «بهروزفغان» كه بعداً بتدريج و تطور زباني، تركيب بهروز فغاني درست شد. نام و فاميل شما چه مسمايي دارد؟
** من و همسرم كه نام مستعارش نيكي است، تصميم گرفتيم اسم بچه هايمان حتماً تركيبي از نام هر دو نفرمان باشد، مثل «نيك آهنگ» و «شباهنگ» يا «نيك رأي» .
* راستي چطور شد كه شما به خاك و خاك شناسي و رشته اي تخصصي به نام «آبخيزداري» علاقه مند شديد؟
** تقصير پدرخدا بيامرزم است. او شكارچي بود، البته نه با هدف امرارمعاش، بلكه براي سير كردن شكم چند گرسنه ساكن محله زندگي مان، شكار مي كرد.
* شما هم از شكار خوشتان مي آمد؟
** نه، چون پدرم هرگز مرگ و نيستي را به من و ما نياموخت. او حداكثر دو حيوان شكار مي كرد، بستگي داشت كه تعداد گرسنگان و فقراي محله ما چند نفر باشند.
* مقصر اصلي در اين دلدادگي پدر بود يا شكار؟
** او به من آموخت كه عاشق طبيعت باشم، با آن زندگي كنم و ازكوه و سياهي تنهايي اين بركت خدا، نترسم. اما امان از اين مردمي كه عاشق نيستند. من دلخورم، خيلي دلخورم.
* دلخور از اينكه چرا مردم عاشق نمي شوند يا اينكه نيستند؟!
** من از مردمي كه دراين دنياي پاك نفس مي كشند، آب گوارا مي نوشند ولي به راحتي با هدر دادن آن، سفره هاي زيرزميني را تمام مي كنند، دلخورم.
* يادم هست شش سال گذشته، روزي به اتفاق هيأتي از مسؤولان و خبرنگاران با شما راهي ديدار از طرح آبخوان داري شديم. در طول مسير باران گرفت و در عين حال كه همه ما دستپاچه بوديم، شما زير باران مانديد و خنديديد.
** من باران و غرش آسمان را دوست دارم. آن روزها جوان تر بودم، نه اينقدر خسته و تفت زده.
044043.jpg
* اما حالا كمتر باران مي بارد؟
** من هم كمتر از گذشته، مي خندم. مي داني مردم هر روز ناشكرتر مي شوند، دست هم نوع را نمي گيرند. پدرم هميشه مي گفت كه خدمت كن براي خدمت كردن. 
خدمتي مي كن براي كردگار
با قبول و رد خلقانت، چه كار
* دكتر كوثر! سهم شما از زندگي چه بوده؟
** سهم من از زندگي، زنده ماندن در كوهها و دشتها و بيابانهاست. وقتي كه مسير سيل را عوض مي كنيم، وقتي كه زمين، مانع از هدر رفتن آب باران مي شود و اراضي كشاورزي و درختان با همان سيلاب، سيراب مي شوند، يعني اينكه من زنده ام. هر وقت يك گل، گياه و زمين تشنه اي نميرد، يعني اينكه من هستم. وقتي سيلابها را مهار مي كنيم و مجبور مي شويم هفته ها براي سيراب كردن زمين و جلوگيري از هدر رفتن آب باران و سيل تلاش كنيم، وقتي كه يك روستايي از زور خشكسالي و اميدواري به سبز شدن درختانش به شهر نمي آيد و در همان روستا مي ماند، من دوباره جان مي گيرم.
* دكتر كوثر، يك محقق و دانشمند خاك شناس و جهاني است. نامش براي سازمانهاي بين المللي فعال در رشته كشاورزي، مهار سيلاب ها و رفع خشكسالي، معتبر است. برايمان بگوييد تا به امروز چند اصله نهال و درخت كاشتيد؟
** تصور مي كنم تا به امروز حدود ۵۰۰هزار درخت كاشته ام، كه البته تعدادي از اين كاشت ها در قالب طرحهاي مشترك و توسط گروههاي تحقيقاتي و اجرايي بوده است. همكارانم هم در سراسر ايران اين كارها را انجام مي دهند و فقط من نيستم.
* براي من جالب است بدانم كه پيرمرد ۶۵ساله عاشق طبيعت، كوه، دشت، بيابان و سيلابها، تا به حال علفي را زير پاي خود، له كرده است كه بعدا ً افسوس بخورد؟
** من هزاران كيلومتر زمين را طي كرده ام، در بيابان و دشت زندگي كرده ام و تمام اجزاي اين زمين برايم مقدس است. بوته، علف، خار، گياه، سنگريزه و حتي حيوانات و حشرات زيرزمين هم برايم، نمودي از زندگي و مفيد بودن هستند. هرگز اين چيزهايي راكه گفتي عمداً زير پا له نكرده ام. حتي ديده ام كه خيلي ها وقتي سوسك مي بينند، فرياد مي كشند و فرار مي كنند بعد يك لنگه پاي بزرگ، حشره خاكي را نقش زمين مي كند و يك موجود جان مي دهد.
* خب ، اين خاك شناس و مهاركننده سيلابهاي مهيب كه سالهاست شيراز ماندگار شده، كجا تحصيل كرده است؟
** من، آموزگار مدرسه اي در جهرم بودم.رشته خاك شناسي خواندم، بيست و پنج ساله بودم كه رفتم به دانشگاه «يوتااستيت» آمريكا. بتدريج و با عوض كردن محل تحصيل و دريافت شهريه، دانشگاهم را تغيير دادم و به دانشگاه ايالتي اورگن آمريكا رفتم. چون كه نمي خواستم شهريه بپردازم. سالها گذشت تا اينكه در اواخر دهه ۴۰ برگشتم و در مركز تحقيقات جنگل و مراتع با مدرك فوق ليسانس استخدام شدم و بعد از چند سال دوباره رفتم آمريكا تا تحصيلاتم را در مقطع دكتري ادامه دهم در اين ايام نيك آهنگ متولد شد.
* از سيلاب خاطره هاي خوشي نداريد، اينطور نيست؟!
** اصلاً چنين نيست، سيلاب يك بركت است، در ميان نعمت هاي خداوند، هيچ چيز مضر نداريم، خدا مهربان است. اگر سيل نبود، در بيشتر مناطق جهان حياتي نبود. سيل و سيلابها بايد باشند تا سفره هاي زميني سيراب شوند. تنها بارش بارانهاي فصلي كافي نيست. كوه سرسخت براي پذيرش آب باران تا حدودي كم طاقت است. زمين از سيلاب سيراب است، فقط نكته مهم اينجاست كه ما بتوانيم سيلابهاي جاري را مهار و از بركت خدا به شكل مطلوب استفاده كنيم.
* راستي صحبت از سوسك و حشرات زيرزميني شد، اين حشره خرخاكي يا خرخدا چه نقشي در سيراب شدن زمين دارد؟
** من حشره شناس نيستم، ولي مي دانم كه هيچ كار خداوند بدون حكمت نيست. اين حشره زيرزميني در حفاري زمين هاي سفت و سخت نقش مهمي دارد. اين عكس خاك گرفته را مي بيني [دكتركوثر، قاب عكسي خاك گرفته از گذر زمانهاي دور در بيابان و دشت بودن را نشانم مي دهد. عكس تك حشره خاكي، همان خرخاكي است كه دست بر قضا، رنگي و درشت گرفته شده است] اين حشره معشوقه من است. در زمين سفت، لانه مي سازد و از اين راه منفذهاي ورود و نفوذ سيلاب ها را در دل خاك ايجاد مي كند.
* پس هر جا ديده شد، نشانه سست كردن و فروپاشي است!
** اصلاً اينطور نيست. نامش خرخاكي است اماعقل و شعور اين موجود به نظر من از برخي آدم ها كه بدون تعقل، دست به كاري مي زنند، بيشتر است. اين حشره بسيار مفيد است و در طول تاريخ خدا مي داند كه چقدر توانسته در ماندگاري روستانشينان يك شهر و ديار موفق بوده و منطقه اي را آباد كرده باشد.
* اگر قرار نبود در شهر زندگي كنيد، چگونه به روستا و زندگي بدون امكانات دل مي بستيد؟
** هنوز هم مترصد يك فرصت براي رفتن از شهر هستم. دوست دارم شهري آرماني درست كنم كه همه آدمهاي آن با بيل و كلنگ كار كنند و زمين را شخم بزنند. زندگي در اين شهر، قديمي و ابتدايي باشد و به جاي تراكتور از گاوآهن استفاده شود. مردمش با پرورش دام، زندگي كنند و هيچ عضو تا زماني كه مجبور نشده سراغ تكنولوژي نرود.
* اما شما همين حال گرفتار رايانه اي هستيد كه روي ميزتان گذاشته اند، تكنولوژي نياز بشر امروز است.
** من مجبور به قبول اين ابزار شدم. اصلاً راضي نيستم. تكنولوژي تا اين حدش، فاصله و جدايي ايجاد مي كند. اما چه كنيم كه براي تماس گرفتن با محققي در آن سوي دنيا، مجبوري از آنها استفاده كني. اين ابزار انسان را وابسته مي كند و كرده.
* اما باوجود اين امكانات هم مي توان وابسته نبود.
** آن وقت بايد روحيه دهاتي بودنت راتقويت كني و فراموش نكني كه هر وقت ماشين لباسشويي ات خراب شد، مي توان با دست هم رخت هاي چرك را شست. آنچه كه الآن مردم را گرفتار خشكسالي و كم آبي كرده، ناشكري است. دوره مصدق يادم هست كه ايران به روسيه برنج مي فروخت. يعني ما آنقدر خودكفا بوديم كه صادرات داشتيم. اما الآن باوجود تكنولوژي و امكانات ويژه و چيزهاي ديگر، واردات گندم را افتخار مي دانيم.
* دكتركوثر! در اتاق كارشما چيزهاي سؤال برانگيزي هست. قطعه هاي كوچك چوب كه برش داده شده، تعدادي قاشق و چنگال پلاستيكي، پوشه هايي خاك گرفته و قديمي كه حس غريبي دارند و كتابهاي به زبان انگليسي كه حتماً براي شما پر از خاطره است.
** اين كتابها، بهترين دوستان من هستند. هر چند وقت يكبار به ديدارشان مي روم، سؤال مي پرسم و جوابهاي درستي مي دهند. نيمي از عمر من، نه اصلاً همه عمر من با آنهاگذشته است، هرگز دروغ نمي گويند و وفادار هستند. آن قطعه هاي چوب هم نتيجه اسراف آدم هاست. روزي از خيابان رد مي شدم كه يك تكه چوب پيدا كردم، چند قدم دورتر يكي ديگر و خلاصه بيست و يك قطعه چوب كه براي كف آشپزخانه تراشيده شده اند، پيدا كردم. اگر حساب كنيد هر قطعه چوب حداقل ۳۰تومان، يعني صاحب آنها براحتي ۶۳۰تومان را اسراف كرده است.
* اما دكتر، بيست قطعه چوب كوچك كه به جايي برنمي خورد؟!
** بله، درست مي گويي، ۱۰تا دوريالي هيچ ارزشي ندارد ولي وقتي تعداد دوريالي ها به دويست هزارتا رسيد، آيا قيمت و ارزش پيدا نمي كنند. اين اخلاق من است كه عادت به اسراف ندارم و معتقدم بايد هر چيزي را كه قابل دوباره مصرف كردن نيست، تحويل بازيافت داد. چرخه طبيعت بايد براي نسل هاي آينده هم در گردش باشد.
* مي دانيد شيراز چندسينما دارد؟
** نه، چون سالهاي مديدي است كه سينما نمي روم، مگر آنكه همسرم تمايل داشته باشد فيلمي ببيند. در غير اين صورت هرگز علاقه اي به تماشاي فيلم و از اين جور كارها ندارم.
* حتماً روزنامه مي خوانيد!
** نخير. مدتهاست كه روزنامه هم نمي خوانم. علاقه ام كور شده است. تا چندي پيش مجله «تايم» مي خواندم، چند روزي است كه ديگر همان را هم نمي خرم و مطالعه نمي كنم.
* مگر از دانستن بريده ايد؟
** نه، اتفاقاً چون به دانستن بيشتر، علاقه دارم آنها را نمي خوانم و نمي بينم. حيف اين عمر نيست كه خداوند به ما داده ولي ما آن را صرف كارهاي بيهوده كنيم. اين وقت را مي توان به كتاب خواندن و كار كردن مصرف كرد. روزي مي رسد كه خدا از آدم مي پرسد عمرت را چه كرده اي. ما چه جوابي داريم. حتماً يك فرقي بين ما و حيوانات وجود دارد. ما كه صاحب عقل و شعور هستيم.
* آقاي كوثر! اجازه مي دهيد؟
** براي چه. براي رفتن يا دوباره پرسيدن؟
* براي گفتن يك چيز، يك راز و پرسيدن يك احساس. وقتي كه يك روز، نمي دانم چه زماني، چه ساعتي، اما در اين اتاق ديگر باز نمي شود، كليدي در قفلش نمي چرخد و نفسي در هوايش نمي پيچيد. آن وقت، نمي دانم بامداد است يا كه شب گير، شفق است يا كه فلق، اما ديگر «كوثري» نيست. او رفته و اين همه ايام تنها مانده است. من كه دلم سخت مي گيرد.
** بايد رفت. من هم فكر كرده ام به مرگ، به رفتن. همه اينها را مرور كرده ام، كوه، دشت، آبخيز و سيلاب. ذرات ما بايد جهاني ديگر را بسازند.
* قبل از رفتن و خفتن چه خواهي گفت؟
** مي گويم آب، بركت زمين است و ما هنوز ناشكريم.
مهران بهروز فغاني

Google


در اين سايت
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
بیوگرافی
محیط زیست، منابع طبیعی، خاک (دکتری تخصصی)، هیئت علمی دانشگاه شیراز
دارای مدرک مشاور حرفه ای کسب و کار(اقتصادی و سرمایه گذاری)،منتورینگ استارتاپ، دارای مدرک و سابقه اجرائی-تحقیقاتی و مربی پدافند غیر عامل،  HSE

مشاهده نحوه تماس و تازه های اینستاگرام، لینکداین و ... در لینک زیر:
https://zil.ink/drafzali.s.f
آخرین نوشته‌ها