یک پاراگراف

گاه نوشته های من

سراب تاکسی!

سید فخرالدین افضلی دوشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۰، 19:59
صبح ساعت شش و نیم! خیابانهای شیراز! کرور کرور تاکسی نارنجی از جلوی پات رد میشه و تنها چیزی که از اونها بهت میرسه شلاق باد سردشونه در هوای سرد پائیزی! دریغ از یک ترمز! اینها میشن یک سراب از تاکسی! مثل سراب آب که هر چی میری بهش نمیرسی فقط انعکاس و خاصیت امواجه تو هوای داغ و آفتابی! اما این سراب سرد و گزنده که استرس نرسیدن به سر کارو حداکثر می کنه همش کار چیزیه به نام "سرویس مدارس". حالا تکلیف اینهمه مردم سرگردان اونهم تو ساعتی که باید سرکارهاشون با تاکسی برسن چی میشه؟؟ و البته از جمله چیزهائی که هوا میره (نمیدونی تا کجا میره من این ...!!) تبلیغات عدم استفاده از وسایل شخصیه در راستای هدفمندی یارانه ها و صرفه جوئی انرژی و نسل آینده و از این حرفای خوب. که نهایتاً چیزی که ازش به شما میرسه یه سینوزیت چرکیه که تا آخر زمستون مهمون تنتونه! صرفنظر از همه هزینه های درمانش!  البته طبق معمول من مساله را واکاوی هم کردم با چند تا راننده هم در مورد این وضع صحبت کردم اما معتقدم اینها رو همشونو مسئولین تاکسیرانی شیراز میدونن فقط چیزی که هست اینه که : من این توپو نداشتم مشقامو خوب نوشتم ...

Google


در اين سايت
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
بیوگرافی
محیط زیست، منابع طبیعی، خاک (دکتری تخصصی)، هیئت علمی دانشگاه شیراز
دارای مدرک مشاور حرفه ای کسب و کار(اقتصادی و سرمایه گذاری)،منتورینگ استارتاپ، دارای مدرک و سابقه اجرائی-تحقیقاتی و مربی پدافند غیر عامل،  HSE

مشاهده نحوه تماس و تازه های اینستاگرام، لینکداین و ... در لینک زیر:
https://zil.ink/drafzali.s.f
آخرین نوشته‌ها