یک پاراگراف

گاه نوشته های من

واکس زدن کفش های خدا

سید فخرالدین افضلی جمعه نهم تیر ۱۳۹۱، 21:1
مطلب زیر توسط دانشجوی گرامی آقای احمدزاده ارسال شده است با تشکر از ایشان.

=====

سلام آقای دکتر بسیار عزیز و دوست داشتنی ما


شعر «غرولند» از "شیرکو "داستان پسر بچه‌ای کرد است که در میدان بزرگ شهر شام به واکس زدن مشغول است و از دیگران تقاضا می‌کند که کفش‌هایشان را واکس بزند، و هنگام غروب در حالیکه خسته و نا امید گشته، به فکر واکس زدن کفشهای خدا میافتد و با خود به زمزمه می‌پردازد...

اگه ممکنه این شعر زیبا رو تو وب سایتتان قرار بدید تا خوانندگان وب سایتتان نیز از آن استفاده کنند. ممنون میشم.

من تو سه کامنت این شعر رو با برگردان آن برایتان ارسال می کنم.

===

«ورته‌ ورتێ»

ئێواره‌ بوو!

حه‌مه‌ بچکۆلی بۆیاخچی

سه‌ری ماندووی داخستبوو

له‌ سووچێکی گۆڕه‌پانه‌ گه‌وره‌که‌دا

له‌ناوه‌ندی دڵی شاما

له‌سه‌ر کورسیه‌ نزمه‌که‌ی خۆی دانیشتبوو

په‌یتا په‌یتا

وه‌کو فڵچه‌ی نێوان ده‌ستی

جه‌سته‌ی له‌ڕی رائه‌ژه‌نی

حه‌مه‌ بچکۆلی ئاواره‌

له‌به‌ر خۆوه‌ به‌ ورته‌ ورت

ئه‌مه‌ی ئه‌وت:

تۆ بازرگان قاچت دانێ

تۆ مامۆستا قاچت دانێ

تۆ پارێزه‌ر قاچت دانێ

ئه‌فسه‌ر، سه‌رباز، جاسووس، جه‌لاد

کوڕی باش‌و هه‌رچی‌و په‌رچی

هه‌رهه‌مووتان یه‌ک له‌دوای یه‌ک

قاچتان دانێن

که‌س نه‌ماوه‌

هه‌ر خوا ماوه‌

له‌و دنیا دڵنیام

ئه‌ویش ئه‌نێرێ به‌شوێن کوردێکدا

پێڵاوه‌که‌ی بۆ بۆیاخ بکات

ره‌نگه‌ ئه‌و کورده‌ش هه‌ر من بم

ئای دایه‌ی گیان

ئه‌وه‌ ئه‌بێت پێڵاوی خوا چه‌ند گه‌وره‌ بێت؟!

ژماره‌ چه‌ند له‌پێ بکات!

ئای دایه‌ی گیان

ئه‌ی بۆ پاره‌ خوا چه‌ند ئه‌دات؟!

ئه‌بێت چه‌ند بدات …!

*********************************************************

برگردان شعر به فارسی:

«غرولند »

شامگاه بود

محمد، پسر کوچولوی واکسی

از فرط خستگی گردنش خم گشته بود

در گوشه‌ای از میدان بزرگ

در مرکز شهر شام

بر روی چهارپایه‌ی کوچک خود نشسته بود

و پی‌ در پی

مانند فرچه توی دستش

اندام نحیف و لاغر خود را تکان میداد

محمد کوچولوی بی‌خانمان

با خود غرولند کنان

این چنین می‌گفت:

تو ای بازرگان پایت را بگذار

تو ای استاد پایت را بگذار

تو ای وکیل پایت را بگذار

افسر، سرباز، جاسوس، جلاد

پسر خوب و آدم بی سر و پا

همگی یکی بعد از دیگری

پایتان را بگذارید

کسی نمانده

تنها خدا مانده

در آن دنیا هم مطمئنم

او هم سراغ کردی را خواهد گرفت

تا کفشهایش را واکس بزند!

شاید آن کرد هم من باشم

آخ ... مادر جان

تو گویی که کفشهای خدا چقدر بزرگ است؟!

شماره چند می‌پوشد؟!

آخ مادر جان

راستی برای دستمزد

خدا چقدر می‌پردازد؟!

باید چقدر بدهد...؟!!!

=======================

باز هم از فرستنده این شعر زیبا تشکر می کنم.

Google


در اين سايت
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
بیوگرافی
محیط زیست، منابع طبیعی، خاک (دکتری تخصصی)، هیئت علمی دانشگاه شیراز
دارای مدرک مشاور حرفه ای کسب و کار(اقتصادی و سرمایه گذاری)،منتورینگ استارتاپ، دارای مدرک و سابقه اجرائی-تحقیقاتی و مربی پدافند غیر عامل،  HSE

مشاهده نحوه تماس و تازه های اینستاگرام، لینکداین و ... در لینک زیر:
https://zil.ink/drafzali.s.f
آخرین نوشته‌ها