یک پاراگراف

گاه نوشته های من

پاسخی به اظهار لطف های دوستان، در یک کلام- خاکی پای همه شما هستم.

سید فخرالدین افضلی جمعه نهم تیر ۱۳۹۱، 21:8
از طریق ایمیل، کامنتها، پیامک ها و تلفنهای دوستان و دانشجویان مورد توجه و عنایت بخصوص پس از دو سخنرانی عمومی قرار گرفته ام بطوریکه بیش از پیش احساس مسئولیت بیشتری در این رابطه ها می نمایم.

من در این مطلب خواستم از همه و همه و همه تشکر بیکران خود را داشته باشم و بعنوان نمونه یکی از متنهای زیبا که همراه شعر زیباست را آوردم.

البته من همیشه خود را دانشجو می دانم و این شعر را هم به همه شما که اساتید عزیز خودم هستید تقدیم می کنم.

در یک کلام: خاکی پای همه شما هستم.

===

یکی از متنهای ارسالی :

---

استاد گرانقدر دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی، اقای دکتر افضلی؛
به نمایندگی از دانشجویان مرتع و آبخیزداری ورودی 88 از زحمات دلسوزانه جنابعالی در طول سال تحصیلی 91-90 صمیمانه سپاس گذارم و به جنابعالی خداقوت می گویم.
روزی که در همایش "بزرگداشت روز جهانی محیط زیست" کف زدن های حضار به ویژه دانشجویان قطع نمی شد همه می دانند جنابعالی از اساتید محبوب دانشکده و کشور هستید. دستان پرمهر شما را به پاس زحمات ارزشمندتان به ویژه در همایش ها و سخنرانی هایی که نشان از تلاش های بی‎دریغ و شایسته جنابعالی یرای این مرز و بوم و نگرانی مسئولانه جنابعالی در خصوص مشکلات زیست محیطی پیش آمده(خصوصا مسئله گرد و غبار در غرب کشور که خودم اکنون کاملا آن را حس می کنم و متاسفانه چهره شهر ما را که نگین کردستان و آذربایجانغربی می باشد نسبت به قبل زشت کرده است)در کشورمان می باشد، می‎بوسیم و هر چند در تشکر از این زحمات شایسته و لازم بود که بخش مدیریت مناطق بیابانی به صورت خاص تقدیر به عمل آورد که متاسفانه کم لطفی کردند... اما دلگرم به وعده الهی برای پاسداشت و تقدیر حقیقی و شایسته از مجاهدت علمی جنابعالی هستیم و از درگاه خداوند متعال برای حضرتعالی دوام توفیقات و طول عمر با عزت مسئلت می‎نماییم.

گفت استاد مبر درس از ياد
ياد باد آنچه بمن گفت استاد
هيچ يادم نرود اين معني
كه مرا مادر من نادان زاد
پدرم نيز چو استادم ديد
گشت از تربيت من آزاد
پس مرا منت از استاد بود
كه به تعليم من استاد استاد
هرچه دانست بياموخت مرا
غير يك اصل كه ناگهته نهاد
قدر استاد نكو دانستن
حيف استاد بمن ياد نداد
(ايرج ميرزا)

واکس زدن کفش های خدا

سید فخرالدین افضلی جمعه نهم تیر ۱۳۹۱، 21:1
مطلب زیر توسط دانشجوی گرامی آقای احمدزاده ارسال شده است با تشکر از ایشان.

=====

سلام آقای دکتر بسیار عزیز و دوست داشتنی ما


شعر «غرولند» از "شیرکو "داستان پسر بچه‌ای کرد است که در میدان بزرگ شهر شام به واکس زدن مشغول است و از دیگران تقاضا می‌کند که کفش‌هایشان را واکس بزند، و هنگام غروب در حالیکه خسته و نا امید گشته، به فکر واکس زدن کفشهای خدا میافتد و با خود به زمزمه می‌پردازد...

اگه ممکنه این شعر زیبا رو تو وب سایتتان قرار بدید تا خوانندگان وب سایتتان نیز از آن استفاده کنند. ممنون میشم.

من تو سه کامنت این شعر رو با برگردان آن برایتان ارسال می کنم.

===

«ورته‌ ورتێ»

ئێواره‌ بوو!

حه‌مه‌ بچکۆلی بۆیاخچی

سه‌ری ماندووی داخستبوو

له‌ سووچێکی گۆڕه‌پانه‌ گه‌وره‌که‌دا

له‌ناوه‌ندی دڵی شاما

له‌سه‌ر کورسیه‌ نزمه‌که‌ی خۆی دانیشتبوو

په‌یتا په‌یتا

وه‌کو فڵچه‌ی نێوان ده‌ستی

جه‌سته‌ی له‌ڕی رائه‌ژه‌نی

حه‌مه‌ بچکۆلی ئاواره‌

له‌به‌ر خۆوه‌ به‌ ورته‌ ورت

ئه‌مه‌ی ئه‌وت:

تۆ بازرگان قاچت دانێ

تۆ مامۆستا قاچت دانێ

تۆ پارێزه‌ر قاچت دانێ

ئه‌فسه‌ر، سه‌رباز، جاسووس، جه‌لاد

کوڕی باش‌و هه‌رچی‌و په‌رچی

هه‌رهه‌مووتان یه‌ک له‌دوای یه‌ک

قاچتان دانێن

که‌س نه‌ماوه‌

هه‌ر خوا ماوه‌

له‌و دنیا دڵنیام

ئه‌ویش ئه‌نێرێ به‌شوێن کوردێکدا

پێڵاوه‌که‌ی بۆ بۆیاخ بکات

ره‌نگه‌ ئه‌و کورده‌ش هه‌ر من بم

ئای دایه‌ی گیان

ئه‌وه‌ ئه‌بێت پێڵاوی خوا چه‌ند گه‌وره‌ بێت؟!

ژماره‌ چه‌ند له‌پێ بکات!

ئای دایه‌ی گیان

ئه‌ی بۆ پاره‌ خوا چه‌ند ئه‌دات؟!

ئه‌بێت چه‌ند بدات …!

*********************************************************

برگردان شعر به فارسی:

«غرولند »

شامگاه بود

محمد، پسر کوچولوی واکسی

از فرط خستگی گردنش خم گشته بود

در گوشه‌ای از میدان بزرگ

در مرکز شهر شام

بر روی چهارپایه‌ی کوچک خود نشسته بود

و پی‌ در پی

مانند فرچه توی دستش

اندام نحیف و لاغر خود را تکان میداد

محمد کوچولوی بی‌خانمان

با خود غرولند کنان

این چنین می‌گفت:

تو ای بازرگان پایت را بگذار

تو ای استاد پایت را بگذار

تو ای وکیل پایت را بگذار

افسر، سرباز، جاسوس، جلاد

پسر خوب و آدم بی سر و پا

همگی یکی بعد از دیگری

پایتان را بگذارید

کسی نمانده

تنها خدا مانده

در آن دنیا هم مطمئنم

او هم سراغ کردی را خواهد گرفت

تا کفشهایش را واکس بزند!

شاید آن کرد هم من باشم

آخ ... مادر جان

تو گویی که کفشهای خدا چقدر بزرگ است؟!

شماره چند می‌پوشد؟!

آخ مادر جان

راستی برای دستمزد

خدا چقدر می‌پردازد؟!

باید چقدر بدهد...؟!!!

=======================

باز هم از فرستنده این شعر زیبا تشکر می کنم.

Google


در اين سايت
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
بیوگرافی
محیط زیست، منابع طبیعی، خاک (دکتری تخصصی)، هیئت علمی دانشگاه شیراز
دارای مدرک مشاور حرفه ای کسب و کار(اقتصادی و سرمایه گذاری)،منتورینگ استارتاپ، دارای مدرک و سابقه اجرائی-تحقیقاتی و مربی پدافند غیر عامل،  HSE

مشاهده نحوه تماس و تازه های اینستاگرام، لینکداین و ... در لینک زیر:
https://zil.ink/drafzali.s.f
آخرین نوشته‌ها